حکایت

ایران هسته ای

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ایران هسته ای خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

حکایت

حکایت

می گویند شخصی سرکلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بیدار شد.با عجله دو مساله را که روی تخته سیاه نوشته سده بود یادداشت کرد و به خیال اینکه استاد آنها را به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فکر کرد. هیچ یک را نتوانست حل کند ، اما تمام آن هفته دست از کوشش برنداشت.سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد.

استاد به کلی مبهوت شده بود ، زیرا آنها را به عنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود.

اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالا آنرا حل نمی کرد ، ولی چون به حود تلقین نکرده بود که مساله غیر قابل حل است و بلکه بر عکس فکر میکرد بایذ حتما آن مساله را حل کند سرانجام راهی برای حل مساله یافت.

نتیجه: برای آن کس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد .....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 4 مرداد 1393برچسب:حکایت, ] [ 1:51 ] [ علیرضا ]
[ ]